زبان بسته ام را باز کن مولا
خودت این شعر را آغاز کن مولا

حقیرم دست بر دامان تو هستم
کویرم تشنه ی باران تو هستم

تو دریایی ! نه، دریاهای بسیاری
برای طبع من مضمون دشواری

من از تو قطره ای را هم نمی دانم
به وقت شعر در ابهام می مانم

علیٌّ حُبّهُ جُنَّه» ، ملاکی تو
به درگاه تعالی بس که خاکی تو

قَسیمُ النّارِ وَ الجَنَّه» مقام تو
عوالم مورِ آیات عظام تو

وَصیُّ المُصطفی حَقّا» که مولایی
تو خیر الاوصیا، عالی اعلایی

امامُ الانْسِ و الجِنَّه»، امامی تو
صراط و منبع فیض مدامی تو

به فرمان خدا فرمانروا هستی
شریک نام هایش جز خدا» هستی

تو وجه اللهی و رو بر تو زد، کعبه
به لطف مقدمت قبله شود، کعبه

برایت باز کرد آغوش سردش را
که گرمایت دهد تسکین دردش را

هبوط تو به کعبه آبرو بخشید
غبار پای تو بر او وضو بخشید

نمی گویم طلوع حضرت خورشید
که از نسل ابوطالب، خدا تابید

پس از آن یازده بار آمدی دنیا
گذشته از غیابت سال ها اما

نشان تو تمامِ افتخار اوست
شکاف کعبه چشمِ انتظار اوست

که در شأنِ امام المنتظر آیی
برای عدل و داد آن وعده ی غایی

به رسم وعده ی صادق وَ خوش عهدی
تو از کعبه بخوانی شعر، أنَاالْمَهدی .»

بیا این شعر را آواز کن مولا
گره از کار دنیا باز کن مولا


سروده ۲۹اسفند۹۷


مشخصات

آخرین جستجو ها