لکنت گرفتم پیش تو، انگار ترسیدم
آنقدر دل دل کردم از اظهار ترسیدم

یک دوستت دارم» درون سینه ام جا ماند
از گفتن این جمله ی دشوار ترسیدم

من مرد میدان نگاه تو نبودم باز
در جنگ با چشم تو از پیکار ترسیدم

شوق تو در قلبم شبیه راز مخفی ماند
تا خواستم افشا کنم هر بار ترسیدم

آجر به آجر ترس ها را روی هم چیدم
من سال های سال از این دیوار ترسیدم

هر شب میان بغضِ چشمانم جهان لرزید
تا شانه ام لرزید از آوار ترسیدم

تکیه به دیوار زمان دادم که فرصت مرد
قاتل منم بی شک، که از اقرار ترسیدم

#علی_اصغر_طلوعی

آبان ۹۸

ترسیدم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها