شبیه زله در سینه ام چه غوغایی ست
دوباره حرف قلم والهی و شیدایی ست
شبیه غنچه عشقی که در شکوفایی ست
هوای این دل بی خود شده تماشایی ست

تمام قلب من امشب شده پر از احساس
فضای سینه معطر شده از عطر یاس

دلی نمانده برایم ، چه دلبری آمد!
رقیب دُرٌ و گرانمایه گوهری آمد
برای ارض و سما ماه انوری آمد
صدای پای قدم های دختری آمد

برای ختم رسل از خدا چه اعطایی ست!
که نازدانه و بی حد و حصر ، بابایی ست

سرور سینه و تاج نگین خاتم اوست
بلند مرتبه بانوی هر دو عالم اوست
تمام معنی حرف کتاب محکم اوست
برای ذهن بشر ماسوی و مبهم اوست

که از برای مقامش خدا غزل خوان است
برای آمدنش عرش ریسه بندان است

برای وصف جلالش که قاصر است زبان
فقط نه حوریه و سروریّ کل ن
اگر نبود وجودش ، نبود و مکان
مکن خطاب پس او را به غیر حضرت جان

شوند عالمیان جملگی فدای سرش
همان که گفت محمد ، فدای او پدرش

گمان کنم شب قدر و نزول اجلال است
خدیجه مادر زهرا شده چه خوشحال است
که مونس است برایش قریبِ یک سال است
چه دختری ! چقَدَر مادرش خوش اقبال است

رسیده است و به نورش مدینه روشن شد
گل است و با قدمش بیت وحی گلشن شد

تویی که کوثری و خیر ها از انفاست
ذلیل و ابتر و بیچاره ، خصمِ خناست
جواز گردش دنیا به دست دستاست
فدای قلب رئوف و کریم و حساست

کرامت تو همیشه نداشته ست نظیر
نگاه کن کف پایت که آمده ست فقیر

منم گدای درت دختر رسول خدا
خدا مرا نکند هرگز از درِ تو جدا
تو مایه ی برکاتی و مرهمی و دوا
به گوشه ی نظری حاجتم کنی تو روا

همین که این قلمِ #عبدهادی از تو سرود
نشان لطف کریمانه ی نگاه تو بود

سروده ۳۰بهمن۹۷



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها